سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

قله ی مناقب

وقتی سخن از گوهری یک دانه باشد
باید کلام عاشقان رندانه باشد

صحبت ز سر مشق جوانان بهشت است
آری سخن از دلبری جانانه باشد

یوسف ندیده ها ترنج دل بیارند
تا سر ببازد هر کسی دیوانه باشد

بنده که تشریفات شاهانه ندارد
تاب سر زلفش عجب شاهانه باشد

فضل و شرف از قامت دلدار، سرشار
خَلقاً و خُلقاً منطقش فرزانه باشد

کودک کجا قدی شبیه سرو دارد
این قدّ و بالا قامتی مردانه دارد

کی گفته دیگر وحی پیغمبر ندارد
لیلا مگر با خود علی اکبر ندارد


هر کس که مشتاق است احمد را ببیند
آیینه ی روی محمد را ببیند

هر کس که مشتاق است در سیمای دیگر
خلق عظیم روی سرمد را ببیند

هر کس که مشتاق است در آل پیمبر
بار دگر فیض سر آمد را ببیند

هر کس که مشتاق است در کانون عترت
رخسار یک روح مجرد را ببیند

هر کس که مشتاق است در اوج فضایل
کوه وقار ذات ایزد را ببیند

هر کس که مشتاق است سالار شجاعت
در کربلا سردار ارشد را ببیند

باید بیاید سرّ اکبر را شناسد
بر دامن دلدار، دلبر را شناسد

او در فرا سوی مراتب ایستاده
بر قله ی قاف مناقب ایستاده

با یک ستاره جلوه اش گویا نگردد
بالاتر از بام کواکب ایستاده

او در کنار تل سرخ زینبیه
در انتظار یار غایب ایستاده

از ابتدای مشرق نور وجودش
تا انتهای صبر مغرب ایستاده

در انتظار انتقام کوچه ای تنگ
سر در گریبان مصائب ایستاده

با پرچم سبز عدالت تا قیامت
اندر مصاف هر محارب ایستاده

او در همه آل خلیل اول قتیل است
فرزند زهرا آل طاها را سلیل است


ای احمدی، طرز عبادت کردن تو
وی حیدری قاموس قامت بستن تو

ای راه رفتن های تو مانند زهرا
وی کوثری، سبک قیامت کردن تو

ای نغمه ی صوت الحزینت مثل زینب
وی مجتبایی گونه قرآن خواندن تو

ای در دل مقتل اذان گو، ای مؤذن
وی تا ابد باقی شهادت گفتن تو

ای با دل سجاد همدم در مناجات
وی مثل عباسِ علی جنگیدن تو

ای مرد میدان عمل ای معدن علم
قربان با مولا ملازم بودن تو

تو آقتاب پنج نور عالمینی
پیغمبر اما ارباً اربای حسینی


تو انتخاب ناب دلهای جوانی
مه پاره ای در قاب دلهای جوانی

وقتی تفقد می کنی دور و برت را
مثل پدر ارباب دلهای جوانی

شب زنده داران جوان در اقتدایت
در هر سحر مهتاب دلهای جوانی

در بردباری شیوه ات مثل پیمبر
در بندگی محراب دلهای جوانی

در هر کلامت خطبه ای ناب آرمیده
آقا خدایی باب دلهای جوانی

یارای توصیف مقام عالی ات نیست
تو مایه ی اعجاب دلهای جوانی

احمد تو را چون در شب دیرینه می دید
انگار خود را در دل آیینه می دید


صیادی و دل را به دامن آفریدند
خلّاقی و گُل را ز نامت آفریدند

گر چه جلوست با فقیران است اما
پیغمبران را هم غلامت آفریدند

طرح سؤالت طرح راه روشن ماست
ما را وفادار امامت آفریدند

خُلق عظیمت حکم حبل الله دارد
ما را مسلمان مرامت آفریدند

ما را نمک گیر جواب خویش کردی
از بس که محتاج سلامت آفریدند

گوش دل ما را، به خون حلق خشکت
آماده ی درک پیامت آفریدند

آقا قسم بر ساحت قدس علمدار
ما را برای کربلای خود نگهدار

حاج محمود ژولیده


[ دوشنبه 92/3/27 ] [ 10:59 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 69
بازدید دیروز: 127
کل بازدیدها: 1176143