سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

مهریه زلال
 
روشن شده است چشم شب از انتظار تو
ای آفتاب سایه نشین در مدار تو
 
هر صبحدم به تیر مناجات می شود
چابکترین غزال اجابت شکار تو
 
دیگر شگفت نیست مسیح آفرین شوی
گل های مریم اند همیشه کنار تو
 
باشد فدک به دست تو یا دست دیگری
سبز است باغ های خدا از بهار تو
 
افطار تو نخواست که انفاق جان دهد
هر چند جان نداشت لب روزه دار تو
 
گفتی امام نیز همانند کعبه است
ای پاسدار قبله شدن افتخار تو
 
جوشید درزلالی اندیشه ی حسن
صلحی که جاری است چنان چشمه سار تو
 
آری چه خوش نشست در آئینه ی حسین
تصویری از حماسه ی خورشیدوار تو
 
جای تو را که هیچ کسی پر نمی کند!
زینب مگر هماره شود یادگار تو
 
آن دست که صلابت روز و شب آفرید
از باغ پر طراوت تو زینب آفرید

 
دارند عقل و عشق اگرچه جدال ها
گفتند ما کجا و مقام محال ها
 
صحرا چگونه شوق تو را تاب آورد
وقتی که می رمند به سویت غزال ها
 
عیسی به گاهواره اگر لب گشوده است
داری به بطن مادرت از این کمال ها
 
گفتی که آب ها همه مهریه ی تواند
ای روشنای خانه ی تو از زلال ها
 
اینجا نشد به کُنهِ کمال تو پی برند
یعنی که تنگ بود برایت مجال ها
 
این قدر خانه ساده مگر می شود؟ بگو
رازی مگر نهفته به قلب سفال ها؟
 
جبریل هم برای تسّلای خاطرت
بر خاک می نهد به کنار تو بال ها
 
با واژه ها مقام تو معنی نمی شود
"نتوان به بی مثال رسید از مثال ها "
 
ماییم و مدح روح به جان ها روان شده
آن قبل آفرینش خود امتحان شده

 
هر حاتمی که دامن احسان گرفته بود
از دست پر کرامت تو نان گرفته بود
 
تا پا نهاد نور تو در خانه ی علی
آیینه ی تو جلوه دو چندان گرفته بود
 
آری یهودی از تب خورشید چادرت
عطر هزار صاعقه ایمان گرفته بود
 
خورشید بود خیس خجالت که هر سحر
در آسمان چشم تو باران گرفته بود
 
عمرت کمی بلندتر از سوره ی تو بود
آن هم در ابتدای تو پایان گرفته بود
 
سجاده دید پای ورم کرده ی تو را
از بس تب عبادت تو جان گرفته بود
 
بر جانماز خویش اگر سایه میکنی
اول دعا چقدر به همسایه میکنی    
   
 
از بس که روشن است طلوع پگاه تو
خورشید ذره ای است ز خیل سپاه تو
 
از خاطرات شعب ابی طالبت بگو
آنجا که بوی درد شکفت از پگاه تو
 
خیره شده است دیده ی کروبیان عرش
وقتی که نور می دمد از سمت  ماه تو
 
آری دو بیت در غزل صائب آمده است
آن شاعری که نور گرفت از نگاه تو
 
«بوی گل از ادب نکند پای خود دراز
در سایه ی گلی که بود خوابگاه تو
 
فردا چه خاک های ندامت به سر کند
امروز هر دلی که نشد خاک راه تو»
 
آری نداشتی تو بدون علی نظیر
شایان کوثر است شود همسر غدیر

 
دریا به یاد نور تو در امتداد بود
صحرا به شور و شوق تو در گردباد بود
 
شب های جمعه این دل زائر به کربلا
با شوق عطر سیب حضور تو شاد بود
 
حتی دمی که خواستی از مرتضی انار
انفاق آن به سائل مسکین مراد بود
 
در مزرع تو امر به معروف میوه داشت
در باغ تو شکفته ترین گل جهاد بود
 
حتی میان آینه ی خطبه های تو
تصویرهای روشنی از اتحاد بود
 
مادر برای امت اسلام بوده ای
آن سان که وصف ام ابیها به یاد بود
 
از یازده ستاره ات، امت امام یافت
اینگونه بود دین خدا انسجام یافت

 
جز مهر انتظار ز جانان نمی رود
آری کرامت از دل باران نمی رود
 
آن دل که با ولای علی عهد بسته است
جز در ره ابوذر و سلمان نمی رود
 
یاد حضور روشن فرزند آفتاب
از کوچه باغ های جماران نمی رود
 
با آنکه می رود ز دل آنچه ز دیده رفت
هرگز ز سینه یاد شهیدان نمی رود
 
دشمن اگر چو اَبرهه آید به معرکه
پیروز از میانه ی میدان نمی رود
 
لطف تو بود و غیرت فرزندهای تو
از یاد ما حماسه ی لبنان نمی رود
 
تا جان به آستانه ی توحید برده ایم
چون ذره ایم و بهره ی خورشید برده ایم
 
جواد محمد زمانی

برگرفته از وبلاگ شعر شاعر


[ دوشنبه 92/2/9 ] [ 6:28 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 17
بازدید دیروز: 85
کل بازدیدها: 1175853