سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

همشیره ی خورشید

زخمیِّ زنجیرم، کبودِ بی شمارم
بر شانه هایم زخمهای کهنه دارم

همشیره ی خورشیدم و بانوی نورم
هرچند که در پنجه ی گرد و غبارم

شامِ غریبانیِ عصر خیمه هایم
آن چادر خاکیِ در حال فرارم

نام مرا با خطّ نا محرم نوشتند
یعنی اسیر کوچه های روزگارم

دیگر نمی آید به دنبالم مغیلان
دیگر ندارد آبله کاری به کارم

من حضرت یعقوبم و یوسف پرستم
بر سینه ام پیراهنت را می فشارم

دسته گل یاسی ندارم بر مزارت
امّا به جایش تا بخواهی لاله دارم

انگار من خوابیده ام در این بیابان
انگار تو افتاده ای روی مزارم

من با نیابت از تمام خاندانم
بر آستان خاکی ات سر می گذارم

علی اکبر لطیفیان


[ یکشنبه 91/10/10 ] [ 11:30 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 125
بازدید دیروز: 112
کل بازدیدها: 1175006