سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

دلم برای عمو سوخت

اگرچه زخمی و خاموش و سر جدا آورد
تو را برای من از عرش نی خدا آورد

تو را به روی طبق، روی دست های بلند
برای گرمی این بزم بی نوا آورد ...

قدم گذار به چشمی که ریخت مژگانش
سرت به گوشه ی ویرانه ام صفا آورد ...

« عدو شود سبب خیر اگر » ... تو را دیدم
ولی نپرس عزیزم سرم چه ها آورد

به قصد کُشت سراغم گرفت یک سیلی
و باز نیّت خود را ادا به جا آورد

به پاره معجر ما هم طمع نمود آنکه
مرا به حلقه ی چشمان بی حیا آورد

دلم برای عمو سوخت پیش نامردی
که قرص نان تصدّق برای ما آورد ...

مرا تو کشتی و زینب برای تدفینم
اگرچه شام کفن داشت، بوریا آورد

حسن لطفی


[ دوشنبه 91/9/27 ] [ 2:10 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 84
بازدید دیروز: 157
کل بازدیدها: 1176706