سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

        غروب شصت و یک

حتّی خدا میان حسینیه ی غمش
سوگند خورده است به ماه محرّمش

شبهای قدر محترم و با فضیلت اند
امّا نمی رسند به شبهای ماتمش

امروز نه، غروب همان سال شصت و یک
ما را گره زدند به نخ های پرچمش

این دستمال گریه پر از نور می شود
وقتی به دست روضه ی خورشید می دمش

چشمی که از برای تو گریان نمی شود
باید حواله داد به دست جهنّمش

جانم فدای محتشم خانواده ات
با این چه نوحه و چه عزا و چه ماتمش

         علی اکبر لطیفیان


[ پنج شنبه 91/7/27 ] [ 9:54 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 62
بازدید دیروز: 110
کل بازدیدها: 1174424