سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

در خداحافظی اش سیل حرم را می برد
راه می رفت و همه چشم ترم را می برد

نفسش ارثیه ی فاطمه! امّا چه کنم
دست غم نور چراغ سحرم را می برد

سنگها در تپش آمدنش بی صبرند
زیر باران همه ی بال و پرم را می برد

یک عمود آمد و با تاب و تب بی رحمش
ماه پیشانی آن تاج سرم را می برد

سر آن نیزه که از پهلوی بیرون زد
تا دل کینه ی لشگر پسرم را می برد

تا که افتاد زمین، جرأت هر شمشیری
قطعه ای از قطعات جگرم را می برد

                     ***
چیده ام روی عبا هستی خود را، دنیا!
باد می آمد و عطر ثمرم را می برد

               علیرضا لک


[ پنج شنبه 91/6/30 ] [ 12:12 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 47
بازدید دیروز: 102
کل بازدیدها: 1176512