سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

حضرت آئینه

«آن یار کزو خانه‌ی ما جای پَری بود
سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود»
انگار در اعماق نگاهش خبری بود
در شهر خودش بود و دلش در سفری بود

می‌رفت دلت کوی به کو، خانه به خانه
«جمعی به تو مشغول و تو فارغ ز میانه»


انگار کسی رو به خراسان به نماز است
با چادر سبزی که پر از عطر حجاز است
«اَلمِنَّتُ لِلَّـه که درِ میکده باز است»
مستی ـ به خدا ـ پیش دو چشم تو مجاز است

من مست‌ترین حوض تواَم حضرت مهتاب!
از این همه اشک است اگر شور شد این آب


در سفره‌ی مهمان تو جز نور خدا نیست
هر لقمه مگر با نمک نام رضا نیست
از شوق تو در صحن و خیابان تو جا نیست
کس نیست که در دامن مهر تو رها نیست

حق دارد اگر یوسف ما هم به تو نازد
یک مسجد و میخانه کنار تو بسازد


آنقدر قشنگی که دل قافله‌ها را …
آنقدر کریمی که همه فاصله‌ها را …
آنقدر عزیزی که تمام گله‌ها را …
ـ از قافیه بگذر ـ بگشا این گره‌ها را

نزدیک ترین سنگ صبور دل مایی
هم دامن زهرایی و هم دست رضایی

قاسم صرافان


[ شنبه 91/6/25 ] [ 2:55 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 112
بازدید دیروز: 106
کل بازدیدها: 1174194