سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را
قرارست امشب جوادم بیاید

به دعبل بگو شعر کامل شد اینجا

«و قبرٍ بطوس»ی که خواندم برایش
نفس‌های آخر به روی لبانم
نشسته‌‌ست آن بیت کرب و بلایش

نمی‌دانم امشب چرا بین یاران
بی‌اندازه دلتنگ ابنُ‌الشبیبم
چه سخت است در غربت از پا بیفتی
بمیرم برایت حسین غریبم

بسوزد دل عالم از روضه وقتی
غریبی برای غریبی بخواند
نشد قسمتم سایه‌ی خواهری تا
به بالینم امن یجیبی بخواند

از آن زهر بی‌رحم پیچیده‌ام من
به خود مثل زهرای پشتِ در از درد
شفابخش هر دردم از بس که خواندم
در آن لحظه‌ها روضه‌ی مادر از درد

بلا نیست جز عافیت عاشقان را
تسلای دردم نگاه طبیب است
من آن ناخدایم که غرق خدایم

«رضا»یم، رضایم رضای حبیب است

شرابش کنم بس که مست خدایم
اگر زهر در این انار است و انگور
کند هرکه هرجا هوای ضریحم
دلش را در آغوش می‌گیرم از دور

به نام علی اصغر آبی بنوشد
لب زائرم تا شفایی بگیرد
کند یادِ آن دست‌های بریده
که از دستِ من کربلایی بگیرد

برافرازم اینجا به خاک خراسان
من آن پرچم یالثارات روزی
سپاهم به عزم تسلای زینب
بتازند تا قدس و شامات روزی


اباصلت آبی بزن کوچه‌ها را
به یادِ سواری که با ذوالفقارش
بیاید سحرگاه و دورش بگردند
خراسان و یاران چشم انتظارش
قاسم صرافان


[ دوشنبه 93/10/1 ] [ 8:46 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 34
بازدید دیروز: 110
کل بازدیدها: 1174396