سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

ترجیع بند ولادت امام رضا

چه رودها که شب و روز عازم سفرند
به دست بوسی دریا همیشه مفتخرند

به نام رازق نان و رطب ملائکه هم
نشسته اند که از سفره ی تو نان ببرند
 
دعای خیر تو پشت تمام انسانهاست
کبوتران دعایت همیشه در سفرند

چه آهوان سپیدی که در حیاط حرم
به عشق صید نگاهت نشسته پشت درند

در این حیاط که عالم هبوط می کند و
مقدّرات از این آستانه می گذرند  

چقدر گل به کفم دادی و نفهمیدم
فرشته های حرم گلفروش رهگذرند

تو باغبان شجرهای طیبه هستی
که شیعیان شما میوه های این شجرند

شب تولّدِ حجّ نیازمندان شد
امام کعبه رسید و گدا فراوان شد   


و کاسه های طلائی که آب می نوشند
به اعتقاد شفا آفتاب می نوشند

به چشمشان دو پیاله سلام می ریزند
و از تبسّم آقا سلام می نوشند

در این حرم همه پاکند مثل روزی که
بدون هیچ گناهی ثواب می نوشند

و اشک های دم در اگر سرازیرند
از آسمان نگاهش شراب می نوشند

از این مشبکّه هایی که شکل کَندویند
موحّدان چه عسل های ناب می نوشند

پس از زیارت شب های ماه می خوابند
و از خیال خوشش توی خواب می نوشند

شب وداع زیارت چنان زمین گیرند
که در فراق حرم التهاب می نوشند

شب تولّدِ حجّ نیازمندان شد
امام کعبه رسید و گدا فراوان شد  


و از طلوع مدینه که صبح ایل شدی
به سمت مشرق اقوام ما گُسیل شدی

تنور دهکده هامان دوباره گل دادند
به شوق اینکه در این سرزمین خلیل شدی

دوباره آمدی و مهربان تر از موسی
عصای معجزه ی ساکنان نیل شدی

و سنگ، سرمه ی خاک تو را به دیده کشید
که جلوه کردی و فیروزه ی اصیل شدی

به شهر طوسی ما رنگ سبز عشق زدی
و مرهم دل خاکستری ایل شدی

به چشم عشق به چشم تمام آینه ها
همینکه آمده ای بهترین دلیل شدی

شب تولّدِ حجّ نیازمندان شد
امام کعبه رسید و گدا فراوان شد  

زمین به خاک نشسته است آسمانش را
که باز پر کنی از عشق استکانش را

در انتظار هوای نسیم مشهد بود
اگر که نوح برافراشت بادبانش را

بخوان زیارت نامه در امتداد کلیم
که باز کرده در اینجا خدا بیانش را

بدون تکیه به لطف عصای خود موسی
نشسته تا که بگیری تو بازوانش را

گرفته بال فرشته به چشم زائر تو
که شسته است گناهان بیکرانش را

کبوترانه بپر مثل آن مسیحی که
عروج کرده بلندای آسمانش را

و جبرئیل نشسته است روی گلدسته
که سر دهد به حرم نغمه ی اذانش را

شب تولّدِ حجّ نیازمندان شد
امام کعبه رسید و گدا فراوان شد  


به شوق صید شما می دوند آهوها
به پیش چشم شما و کمان ابروها

و در مسیر عبورت به خاک افتادند
به شوق آمدن تو از آن فراسوها

رواق های حرم هر کدام  غار حراست
قیامتی است در این گوشه گوشه پستوها

چه سالها که ملائک به شوق گوشه نگاه
کنار چشم شما می زنند اردوها

چه کرده ای که زنان طلاپرست آقا!
به پای مرقد تو ریختند النگوها

چه کرده ای که در این صحن، قلّه های جهان
زمین زدند به پا بوسی تو زانوها

برای اینکه کبوتر شوند در حرمت
پریده اند به سوی حرم پرستو ها

سحر به سوی خراسان بلیط می خواهم
شب تولد تو با قطار شب بوها  

شب تولّدِ حجّ نیازمندان شد
امام کعبه رسید و گدا فراوان شد 
 

رحمان نوازنی

*****

شاعر چشمهای تو هستم

در کمند نگاه تو قلبم
مثل آهو به دام افتاده
یا شبیه کبوتری خسته
که به پای امام افتاده
 
من اسیرم اسیر این مرقد
خاک من با غمت سرشته شده
من کبوتر کبوتر مشهد
رزق من در حرم نوشته شده
 
با کرامات چشم تو دیگر
کی گرفتار درد و غم هستم
جزء عمرم نمی شود محسوب
لحظاتی که در حرم هستم
 
دم به دم عطر یاس می بارد
از قدمهات از عبوری سبز
دل خود را دخیل می بندم
به ضریحی که غرق نوری سبز
 
با تمام شکوه خود خورشید
در کنارت چقدر کم جلوهست
حجّ مقبول مستمندانی
کعبه با مرقد تو هم جلوهست
 
شاعر چشمهای تو هستم
با نگاهی کمیت می سازی
من قلم را به دست می گیرم
این تویی بیت بیت می سازی
 
قیمتم نیست آنقدر آقا
دعبل آستان تو باشم
همه ی افتخار من این است
سائل آستان تو باشم
 
مهر تو شرط عاشقی کردن
عشق تو ابتدای ایمان است
تو انیس النّفوس دلهایی
قیمت خاک بوسی ات جان است
 
عشق، بی تو چقدر نامفهوم
عشق بی تو چقدر مکتوم است
مستم از باده های چشمانت
مستی این شراب معصوم است
 
چشمهایت محوّل الاَحوال
قصّهی سرنوشت را دیدم
یک نگاه تو زیر و رویم کرد
از حرم تا بهشت را دیدم
 
من کویرم کویر لب تشنه
تشنه ی آیه های بارانت
چشمهایت تمامْ توحید است
قبله ی من! منم مسلمانت
 
مظهر رأفت خداوندی
به کسی نه نگفته ای آقا
ای امامِ رئوف قسمت کن
یک شب جمعه صحن کرب و بلا
 
یک سحر پای پنجره فولاد
مست عطر ملیح سیبم کن
خاک بوسیِ تربت پاک
قبر شش گوشه را نصیبم کن
 
عشق را تو برایم آوردی
بانی روضه های ما هستی
همه ی هستی ام فدای تو
تو خودت کربلای ما هستی

یوسف رحیمی

*****

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

سخن به مدح تو باید فصیح و کامل گفت
هم از شکوه مقامت ، هم از فضائل گفت

شبیه صائبِ صاحب سخن قصیده نوشت
غزل غزل سر زلف تو را چو بیدل گفت

نه چند مثنوی و قطعه و غزل، باید
که شرح قصّه ی حسن تو در رسائل گفت

عبا، نه ... اینکه گدای شما شدم کافیست
حدیث حسن تو کی می توان چو دعبل گفت

تفضّلی! که فقط از تو خوانده ام یک عمر
و من نگفته ام و هر چه بود این دل گفت

زلال اشک مرا از تبار کوثر کن
در آسمان دو دستت مرا کبوتر کن


به قفل بسته کلید اجابت است اینجا
که آستانه ی جود و کرامت است اینجا

به دلنوازی جان در رواق او بنشین
چرا که قبر مسیحای عترت است اینجا

بکوش تا پرِ پروانه اش شوی ،زیرا
پر از تلألوِ شمع هدایت است اینجا

زلال اشک تو از چشمه ی خلوص دل
همیشه إذن دخولِ زیارت است اینجا

نه دیدن حرم و قبر و صحن و گلدسته
هدف وصال حقیقی حضرت است اینجا

دوباره کسبِ ثواب هزار حج کردم
طواف قبرِ تو یا ثامن الحُجَج کردم

ببین که حال و هوای حرم چه عرفانیست
پر از بلور و کبوتر پر از چراغانیست

به لطف گنبد و گلدسته های زر پوشش
همیشه صحن حرم پر فروغ و نورانیست

کجاست روضه ی رضوان به غیر از این مرقد
کجاست جنّت الأعلی اگر که اینجا نیست

صدای پر زدن بال جبرئیل است این
در ازدحام حرم گرمِ عطر افشانیست

حدیث سلسله از یادمان نخواهد رفت
ولایتت به خدا شرطی از مسلمانیست

هزار مرتبه شکر خدا که نور تو
چراغ زندگی مردمان ایرانیست

کتاب رأفت و مهرت پر از حکایتها
نظیرِ قصّه ی آن پیر مرد سلمانیست

ز یادِ مردمِ سایه نشین ایوانت
نرفته خاطره های نماز بارانت


سلام! مظهر یکتای « لیس إلا هو »
سلام! حضرت خورشید! ماهِ یوسف رو

مقام عصمتتان « إنّما یریدُ الله »
قسم به اشهد أن لا اله الا هو

شبی نشان بده از باب « یطمئنُّ قلوب »
به چشم خسته­ مان گوشه ای از آن ابرو

دخیل گریه ببندید زائران اینجا
به حلقه های ضریح مطّهر از هر سو

چگونه ضامن دلهای ما نخواهد شد
رئوف شهر که کرده ضمانت آهو

خوشا به حال کسی که شبیه اهل نظر
به خدمت حرمش گیرد از مژه جارو

غباری از اثر رفت و آمدش شاید
شبیه فرش حرم بر روی سرش باشد


همیشه باغ لبش غنچه ی تبسّم داشت
که خنده با لب نورانیش تفاهم داشت

تمام عمر شریفش ، مکارم الاخلاق
به لحظه لحظه ی اوقات او تجسّم داشت

اگر امام رئوف است، بسکه همواره
به سینه دغدغه ی مشکلات مردم داشت
          
برای رزق تمامِ کبوتران شهر
حیاط خانه ی آقا همیشه گندم داشت

هر آنکه جرعه ای از جام معرفت نوشید
سری به خاک قدوم امام هشتم داشت

و هر فرشته برای تبرّک بالش
به خاک راه امامِ رضا تیمّم داشت

برای ما به جز این آستان پناهی نیست
از آسمانِ حرم تا بهشت راهی نیست


تویی که این همه دارالشّفایِ دل داری
نرفته از حرمت نا امید بیماری

دوباره نغمه ی نقّاره خانه می آید
شفا گرفته کسی با تفضّلت! آری

کجاست گوش دلی تا که بشنود هر روز
از این ترنّم نقّاره بانگ بیداری

دو بال پر زدنت را قنوت اشکت کن
ببین برای پریدن عجب سبکباری

دوباره پنجره فولاد و إذن کرب و بلا
میان صحن حرم شد چه گریه بازاری

دوباره روضه گرفتند زائران اینجا
بیاد مشک عطش نوش و خشک سرداری

رهاست در نفس این حرم شمیم یاس
به یاد علقمه و قبر حضرت عباس

یوسف رحیمی


*****

وقتی خدا ز روح خودش بر جهان دمید
از لا مکان به کون ومکان شش زمان دمید

خلق قدیم او که همان خلق نوری است
با اذن او به جمله ی ذرّات جان دمید

بعد از هزارها سنه از خلق نوری اش
تازه مشیّتش به زمین و زمان دمید

روحی برای زنده شدن در تن زمین
روحی میان کالبد آسمان دمید

وقتی که او قضا و قدر را شروع کرد
در ظرف هر که قدرِ رضایش توان دمید

با چهارده افاضه ی حبل المتینی اش
در هر چه خواست نغمه گرم و گران دمید

از نور مصطفی همه افلاک خلق شد
نور علی به نور نبی در نهان دمید

آن گه بنای خیر کثیرش خدا گذاشت
وز نور فاطمی به گل انس و جان دمید

از هر نگاه فاطمه یک خلق تازه شد
از مهر و ماه تا همه ی کهکشان دمید

نور حسن چو جلوه به اجلال خویش کرد
از هیبتش زمین و سپس آسمان دمید

نور حسین رحمت رحمانی اش وزید
وز تابش بهشت جمالش جنان دمید

سجّاد او برای عباد بصیر او
در شب چراغ منبر و محراب جان دمید

روحی که بود در نفسش باقر العلوم
در عالمان با عمل هر زمان دمید

بابی برای شیعه شدن آفریده شد
در مکتبش امام ششم روح و جان دمید

موسی به جان خویش بلایی گران خرید
وز لطف خود به اهل ولایت امان دمید

حالا سخن ز عالم آل محمّد است
آنکه ز علم خود به قلم دُر فشان دمید

آن خلقتی که جنس وجودش پیمبریست
آن ناطقی که دُر ز لبش هر کران دمید

آن خلقتی که خود شده خلّاق کائنات
جانی دوباره در دل قرآنیان دمید

آن مُظهری که مَظهر توحید ناب شد
تا در حدیث سلسله نطق و بیان دمید

شیئی بَلَد نبود که تسبیح هو کند
نامش هزار و یک به ملائک زبان دمید

آنکه خدا ز روح خودش می دمد به او
بر جسم و جان ما نفسی می توان دمید

                   ***
آمد بهار معتدل رأفت رحیم
بارید ابر رحمت و ایمان از آن دمید

آقاترین، رئوفترین، با وفا ترین
مصداق کامل همه ی صالحان دمید

از صُلب پاک و مکرّم عبور کرد
نوری که از وجود سمانه جوان دمید

نوری سترگ در وسط حجره ای حقیر
آری رضای فاطمه سجده کنان دمید

جانی عزیز در بغل نجمه با ادب
موسی بن جعفر آمد و او را اذان دمید

روح الامین فرشته ی وحی خدا به یک
شیدایی تمام به سویش دوان دمید

گهواره ای شبیه به هودج برای او
از آسمان به حجره ی او ارمغان دمید

خُلد برین قدم به زمین می نهد یقین
بوی بهشت از نفسش ناگهان دمید

بار دگر خدا علنی می شود مگر
آری علی به سبک رضا در جهان دمید

ایرانیان! برای شما میهمان رسید
نه _ بلکه در میان شما میزبان دمید

هر ضامنی که ضامن آهو نمی شود
سلطان انس و جان به قضایی چنان دمید

بی ادّعا برای خدا کار می کند
از مشرق وجود، کس بی کسان دمید

هر کس به او عقیده ی کامل دهد نشان
داند خدا به سینه ی جانش نشان دمید

آنکس که دست اوست همه رزق روح ما
وز خاک پای اوست همه آب و نان دمید

حاجت برای شیعه شدن از درش بخواه
زیرا بهشت آرزوی شیعیان دمید

دستی برای شیعه شدن سوی آفتاب
شمس جمال قاطبه ی مصلحان دمید

خورشید مصلحان جهان یوسف رضاست
از نسل اوست تاج سر منجیان دمید

با اینکه او به زهر جفا کشته می شود
امّا رضا به زندگی جاودان دمید

وقتی که پیش ظلم، علم می شود قدش
انگار که عدالت کامل عیان دمید

بعد از رضا به ابن رضا می شود خطاب
هر حجّتی که قبل امام زمان دمید

وقتی ولایتش همه جا را فرا گرفت
لعنت بر آن که در جگرش شو کران دمید

یا منتقم! ز خصم رضا انتقام گیر
مژده بده که منتقم مؤمنان دمید

حاج محمود ژولیده

*****

بیستون عشق

گلدسته هایِ مرقدتان پایه هایِ عرش
فانوس هایِ ساحل بی انتهایِ عرش

بر ساحت ضریح تو انس و ملک دخیل
آئینه کاری حرمت کار جبرئیل

زوّار خاکی حرمت کبریایی اند
سرگرم کارو کسب شریف گدایی اند

هرلحظه فطرس آمده پابوسیِ شما
طفلی همیشه مانده پَرش زیر دست و پا

لاهوتیان مقلّد احکام عشق تان
مِی خوارگان دائمیِ جام عشق تان

ای قبله ی نیاز سماواتیان رضا
پیر مغانِ دیر خراباتیان رضا

صدها ستاره مست شراب نگاه تان
بال فرشته هایِ سما فرش راه تان

پیغمبران ز محضرتان فیض می برند
بهر کبوتران حرم دانه می خرند

روح الامین به لطف شما دل سپرده است
او با کبوتران حرم دانه خورده است

امشب دخیل پنجره فولاد می شوم
در بیستون عشق تو فرهاد می شوم

ای نور لایزال، بگو با دلم سخن
شد بقعه ی مطهّرتان کوه طور من

شیرین دهن، حدیث تو طعم عسل دهد
زیبا سخن، کلام تو عطر غزل دهد

آقا نگاهتان به گِلم  روح داده است
تاثیر چشم هایِ شما فوق العاده است

من کافر نگاه اهورایی توام
مجذوب طرز خنده ی زهرایی توام

در بین پیروان تو ملحدترین منم
زندیقیِ رسیده به مرز یقین منم

تا بت پرست کعبه ی خال شما شدم
زاهدترین خلیفه ی ملک خدا شدم

از زیر قبّه ی تو به معراج می روم
دیوانه وار در پی حلّاج می روم

قرآن مقام شامخ تان را ستوده است
گنجینه ی حقایق خود را گشوده است

با گوشه چشمِ فاطمیِ خود چها کنی!
سنگ سیاه قلبِ مرا، کهربا کنی

من از پل صراط جزا پرت می شوم
دستم اگر که روز قیامت رها کنی

آقا چه می شود که مرا در صف حساب
از لابه لای آن همه آدم سوا کنی

آقا چه می شود که شوم مَحرم و شما
من را برای دیدن زهرا صدا کنی

آقا سعادت دو جهان قسمتم شود
یکبار اگر برای غلامت دعا کنی

وحید قاسمی

*****

جا مانده ایم از شهدا أیّها الرئوف

از عالمی بریدم و اینجا رسیده ام
یک عمر بال و پر زدم امّا رسیده ام
 
این قطعه با تمام زمین فرق می کند
انگار من به عرش معلّی رسیده ام
 
با قلب من تمام حرم حرف می زند
شاید دگر به عالم معنا رسیده ام
 
از این به بعد صحبت لب تشنگی خطاست
وقتی به پایبوسی دریا رسیده ام
 
کی بی شفای این دل درمانده می روم
حالا که من به صحن مسیحا رسیده ام
 
من از خدا به غیر تو چیزی نخواستم
با یک نگاه خود بگو آیا رسیده ام؟
 
توفیق خاکبوسی تو لطف خواهری ست
اینجا به فضل دختر موسی رسیده ام
 
قلبم کبوتر حرم زینب قم است
در هر سلام منتظر یک علیکُم است

 
مهر تو را زلالی باران نوشت و بعد
فردوس را ز خاک خراسان نوشت و بعد
 
با هر ترنمِ «وَ أنا مِن شُروطِها»
حبّ تو را قبولی ایمان نوشت و بعد
 
از تربت قدوم تو خاک مرا سرشت
عشق تو را برای دلم، جان نوشت و بعد
 
ای مهربان تبسّم هر روزهی تو را
صبح سپید مردم ایران نوشت و بعد
 
در سایهی تجلی شمس الشّموسی ات
خورشید را چراغ شبستان نوشت و بعد
 
وقت طواف قبلهی هفتم رسیده بود
ما را ز خیل گوشه نشینان نوشت و بعد
 
بسته به چشم های تو شد سرنوشت ما
یک خندهی رضایتت آقا بهشت ما

 
هر کس به یک نگاه تو دل داد یا رضا
از بند غصّه ها شده آزاد یا رضا
 
بار نخست از سوی آزادی آمدم
امّا دلم به دام تو افتاد یا رضا
 
از مرقد کریمه رسیدم که شد دلم
یک یا کریم صحن گُهرشاد یا رضا
 
با هر فراز جامعه شد هم صدای من
در صحن جامع رضوی، باد یا رضا
 
من را بس است مرحمت گوشه چشمی ات
در بین حجره های پریزاد یا رضا
 
در صحن انقلاب تو، شد منقلب دلم
از بس کنار پنجره فولاد یا رضا ـ
 
حرف از زیارت و حرم و کربلا زدم
گفتم ز عیدی و شب میلاد یا رضا
 
من دست خالی آمده ام توشه دست توست
اذن طواف مرقد شش گوشه دست توست

 
بند آمده زبان ز شکوه زبانزدت
بسته دخیل گنبد مینا به گنبدت
 
باب الاجابت همهی اهل عالم است
حلقه به حلقه، پنجره فولاد مرقدت
 
بر تار و پود فرش حرم خورده دل گره
از بس گره گشا شده هر رفت و آمدت
 
«باب الجواد راه ورودی به قلب توست»
امشب شفیع ما شده جود محمّدت
 
تا هست روضهی تو به جنّت چه حاجتیست
دارد بهشت، حسرت دیدار مشهدت
 
بیت الحرام در نظرم جلوه می کند
وقت طواف ارض و سما گرد گنبدت
 
دارد زیارت تو ثواب هزار حج
جانم فدای نام تو «یا ثامن الحُجج»

 
ای آفتاب جود و سخا أیّها الرئوف
آئینهی امید و رجا أیّها الرئوف
 
تو ملجأ توسّل هر دلشکسته ای
امشب بگیر دست مرا أیّها الرئوف
 
دیدم به محضر تو رسیده ست شاعری
حتّی گرفت از تو عبا أیّها الرئوف
 
خود را به حلقه های ضریح تو بسته است
درمانده ای برای شفا أیّها الرئوف
 
در این حرم ملائکه هم از نگاه تو
دارند التماس دعا أیّها الرئوف
 
می گفت عارفی که خدا را قسم دهیم
امشب همه به حقّ تو یا أیّها الرئوف
 
حالا کنار پنجره فولاد آمدیم
با اشک و آه و شور و نوا أیّها الرئوف
 
اذن عروج تا ملکوتم به دست توست
جا مانده ایم از شهدا أیّها الرئوف
 
ما را به روز حشر و جزا رو سپید کن
این کشتگان عشق خودت را شهید کن

یوسف رحیمی


*****

طعم زیارت

امشب دوباره بنده ی خوب خدا شدم
چون که دخیل اسم امام رضا شدم

شیطان مرابه وادی غفلت کشانده بود
نام تو را که بردم از این خواب پا شدم

دیدم کنار سفره ی زهرا نشسته ام
در بین زائران تو وقتی که جا شدم

لطفت گرفت دست مرا از همان شبی
که زائر همیشه ی این کوچه ها شدم

یک بار در حریم شما گریه کردم و
یک عمر با دعای شما با صفا شدم

وقتی که آمدم حرم مشهدالرضا
دیدم که زائر حرم کربلا شدم

وقتی برات کرب و بلا می شود گرفت
پس از غبار صحن شفا می شود گرفت


صبح حریم تو به سحر طعنه می زند
صحن وسرای تو به گهر طعنه می زند

سنگ حریم تو که کف پای زائراست
هرثانیه به سنگ حجر طعنه می زند

این صحبت ستاره و خورشید و ابر هاست
ولله گنبدت به قمر طعنه می زند

شیرینی زیارت تو چیز دیگریست
طعم زیارتت به شکر طعنه می زند

نقش ونگارهای ضریح قشنگ تو
ب واژه های ناب هنر طعنه می زند

بر پایه های عرش و بلندای نه فلک
گلدسته های توست اگر طعنه می زند

یوسف جمالها به رخت غبطه می خورند
با دیدن ضریح تو انگشت می بُرند


لعل لب تو گوهر موسی بن جعفر است
اشک تو مثل باده و چشم تو ساغر است

هرکس که در حیاط شما آب خورده است
می گوید آب صحن شما جام کوثر است

یوسف اگرچه اینهمه زیبا و دیدنیست
امّا جمال فاطمی ات دیدنی تر است

از دیشبی که دامنتان را گرفته ام
شکر خدا مریض من امروز بهتر است

از عالمان کشور شیعه شنیده ام
با کربلا زیارت مشهد برابر است

تو پاره ی تنی به نبی مثل فاطمه
این حرف من که نیست حدیث پیمبر است

امشب دوباره دیدم حدیث جواد را:
«بابای من زیارتش از کعبه برتر است»

آقا طواف کعبه اگر هفت مرتبه است
قطعاً طواف کوی شما هشت مرتبه است


آقا خوشا به حال کسی که کنار توست
ایران نه عرش و فرش در این سایه سار توست

خورشید هم به خاک حرم  بوسه می زند
از صبح تا غروب فقط در جوار توست

می آید و به خاک حرم سجده می کند
این هم یکی ز معجزه های غبار توست

از آن زمان که صاحب صحن و حرم شدی
درحسرت نگاه به سنگ مزار توست

تو آمدی و صاحب ایران ما شدی
پس هرچه عزّتست فقط اعتبار توست

ایران ما به کلّ جهان فخر می کند
این سربلندی و شرف و ناز کار توست

عشقت اگر نبود که ایمان نداشتیم
آقای من بدون تو سلطان نداشتیم


ما را برای نوکری خود سوا کنید
با یک نگاه قلب مرا با صفا کنید

ما زخم خورده ایم، به یمن حضورتان
درد دل شکسته ی ما را دوا کنید

کی می شود که با مدد صاحب الزّمان
در سینه ی بقیع ضریحی بنا کنید

کی می شود که مثل حریم قشنگتان
گلدسته ی امام حسن را طلا کنید

امشب بحقّ چادر خاکیّ فاطمه
آقا گره ز کار من خسته وا کنید

در روضه های خاصّتان یا ابالحسن
یکبار هم شده منِ بد را صدا کنید

ما آمدیم باز صدایت کنیم که
ما را دوباره راهی کرب و بلا کنید

بوی محرم است که از دور می رسد
فصل زمینه نوحه دم و شور می رسد

مهدی نظری


[ شنبه 92/6/23 ] [ 6:13 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 71
بازدید دیروز: 48
کل بازدیدها: 1174656