سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

یا نبی الله

طی میکنیم سمت ملاقات جاده را
شاید کسی سوار کند این پیاده را

وقتش رسیده است که با گریه ریختن
جبران کنید توبه ی از دست داده را

تکریم دیگری است همین امتناع ها
پس شکر میکنیم عطای نداده را

ما در رکوع نافله با آبروتریم
اصلاً نخواستیم تن ایستاده را

خدّام آستان، همیشه جلوترند
یا رب نگیر خدمت این خانواده را

مکه شرافتش به حضور محمد است
پس قصد میکنیم فقط مکه زاده را

گر بی علی بناست که این راه طی شود
مگذار پس مقابل ما راه جاده را

 
ما درب خانه ای به جز این در نمی رویم
ما بی علی کنار پیمبر نمی رویم
 

خوان کریم خالی و بی نان نمی شود
فقر گدا حریف کریمان نمی شود

گویی نمی برد ز عنایت سعادتی
آنکه اسیر زلف پریشان نمی شود

این چه حکایتی است که اصلاً برای ما
مبعث بدون شاه خراسان نمی شود

از برکت دعای رسول است هیچ جا
در دوستی فاطمه ایران نمی شود

مبعث نتیجه ای ز کرامات حیدر است
هر آنکه بی ولاست مسلمان نمی شود

یکبار یا نبی و دگر بار یا علی
یا مصطفی بدون علی جان نمی شود

چون شرح زندگانی مولاست خواندنیست
ورنه کسی که پیرو قرآن نمی شود
 
جبریل علی، وحی علی و زبان علیست
قرآن بخوان رسول،که قرآن همان علیست

 
مبهوت مانده است تماشای خویش را
روح بلند و جلوه ی والای خویش را

سوگند می خوریم همه تَرک میکنیم
بردارد از بهشت اگر پای خویش را

اصلاً همان زمان چهل سال پیش هم
اثبات کرده بود بلندای خویش را

آنکس امام ماست که در لیلة المبیت
وقتی که رفت داد به او جای خویش را

او ماندنی نبود اگر پُر نکرده بود
با مرتضی و فاطمه دنیای خویش را

از دیدن تجلی خود دست می کشید
می دید تا تجلی زهرای خویش را

یا فاطمه وَ یا که علی جلوه میکند
وقتی نشان دهد قد و بالای خویش را
 
نور است و در تن سه نفر جلوه کرده است
این نور قبل خلق بشر جلوه کرده است

 
ای خاک پای توست تمام وجودها
هفت آسمان و خلقت گنبد کبودها

ای کیسه ی همیشه کرامت میان شهر
آقای مهربانی و آقای جودها

آری نماز بی تو به قرآن قبول نیست
ای اولین سلام همه در قعودها

جبریل ما چگونه تورا پا به پا شود
درماندگی کجا و مسیر صعودها

قربان چشم های تو دار و ندارها
قربان خاک پای تو بود و نبودها

شکرخدا قبیله ی توکامل است و بس
کوری چشم عایشه ها،این حسود ها
 
ما با توئیم و با همه ی خانواده ات
عالم فدای زندگی صاف و ساده ات

 
از ما مگیر تاب و تب شور و شین را
حُبِ علی همان شرف نشأتین را

از ما مگیر شوق سفرهای تا نجف
مکه ،مدینه ،سامره و کاظمین را

با حب خانواده ی تو سالهای سال
بخشیده اند آبروی عالمین را

ما نذر کرده ایم که بیرون بیاوریم
از زیر دِین، این جگر زیر دین را

ما قصد کرده ایم به یاری فاطمه
نائل شویم کرب و بلای حسین را

بوسه مزن کنار تمنای دخترت
زیر گلوی کوچک این نور عین را
 
وای از دمی که زینب کبری رسیده بود
وقتی رسیده بود که حنجر بریده بود

علی اکبر لطیفیان
برگرفته از وبلاگ نود و پنج روز باران


[ پنج شنبه 92/3/16 ] [ 10:40 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 47
بازدید دیروز: 106
کل بازدیدها: 1174738