سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

اشکم روان و آه شرربار من حزین
می سوزد از درون جگر از زهر آتشین

گاهی به خاک می کشم از درد پای خود
گه بر دهان بگیرم از این درد آستین

هرکس دمی کنار من آید فغان کند
گویا ز رنگ من کند از مرگ من یقین

رنگ محاسنم به خدا که سفید نیست
با رنگ لاله ی جگر من شده قرین

من پیر مرد و حرمت من را عدو شکست
باید که گفت: خصم ستمگر صد آفرین!!!

آتش زبانه زد ز در خانه ام شبی
از این ستم دوباره فرو ریخت رکن دین

سجّاده ی مرا کسی از زیر پا کشید
بر خاک حجره خوردم از این ظلم با جبین

با دست بسته برد مرا بین کوچه ها
از بین دود و آتش بیداد، آن لعین

گویا دوباره حیدر کرّار شد اسیر
گویا دوباره فاطمه می خورد بر زمین

موی سفید من که به کوچه کشیده شد
سر رشته ی هزار ملک بود و حورالعین

بردند با عتاب مرا سوی کاخ کفر
بودم دوان پیاده و دشمن به روی زین

دیگر نگویم از لطمات زبانشان
از ناسزا و تهمت و ای وای نقطه چین...

گاهی که پای خسته ام از درد می گرفت
بودم به یاد زینب و غمهای اربعین

مجتبی صمدی


[ شنبه 91/6/18 ] [ 11:18 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 127
بازدید دیروز: 157
کل بازدیدها: 1176749