سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

از ابتدا که عالم امکان درست شد
لوح و قلم، ستاره و کیهان درست شد

غیر از خدا، علی و پیمبر کسی نبود
از نور مرتضی گل انسان درست شد

وحی از خدا به حضرت ختم الرُّسُل رسید
هی از علی نوشت و قرآن درست شد

اصلاً تمام دین زِ علی گفتن است و بس
محض ولای اوست مسلمان درست شد

او اولین کسی است که "أشهد" سروده است
اینجا به بعد بود که ایمان درست شد

جمعی محبّ و عاشق حیدر به دور هم...
گرد آمدند و ملت ایران درست شد

ایرانی‌ام و شیعه‌ی حیدر هزار شکر
عمرم شده است بیمه‌ی حیدر هزار شکر


شکر خدا که این دل من هم شکار شد
آنقدر از شراب علی زد، خمار شد

مست علی و مات جمال خدایی اش
عشقش هبوط کرد و زمین بی قرار شد

این شیر شرزه کیست که مستانه می رسد؟
ارباب عالم است، به دُل دُل سوار شد

از راه می رسد که قیامت به پا کند
او یک نگاه کرد و جهان تار و مار شد

تیغ دو دم به دست علی چرخ می زند
بیچاره آن کسی که به تیغش دچار شد

یک مدعی پرید و ز خندق عبور کرد
تا خواست حرکتی بکند خوار و زار شد

تفریح کودکیِّ علی بدر و خندق است
تنها رفیق بچگی‌اش ذوالفقار شد

همسایه‌ی خداست علی پس عجیب نیست
دیوار کعبه جامه دران «مستِ جار» شد

این کار حیدر است که در لیلةُ المبیت
خفتن میان حادثه را عهده‌دار شد

آقا شدن فقط و فقط کار حیدر است
شیعه تمام عمر بدهکار حیدر است


شکر خدا ولایت حیدر به ما رسید
توفیق عشق آل پیمبر به ما رسید

روزی که روزیِ همه تقسیم کرده اند
گنج گدایی از درِ این در به ما رسید

وقتی خدا به بنده‌ی خود کار می سپرد
اربابی از شما شد و نوکر به ما رسید

ما که برای عشق لیاقت نداشتیم
اینها هم از عنایت مادر به ما رسید

«زهرا اگر نبود ولایت نداشتیم»
از یُمن اوست اینهمه گوهر به ما رسید

از ماجرای شام و مدینه ... ولایتت
با خطبه های همسر و دختر به ما رسید

گر کربلا نبود علی هم نداشتیم
عشق «علی» ز روضه‌ی «اکبر» به ما رسید

روضه نخوانده شعر پر از شور و شین شد
بی اختیار قافیه‌ام یا حسین شد


شکر خدا به دام شما دل اسیر شد
تا نوکر سرای شما شد امیر شد

زینب، حسن، حسین و کلثوم و مرتضی
هر یک شبیه فاطمه خیر کثیر شد

هر کس گدای خوان شما شد بزرگ شد
هرکس نشد، ذلیل و زبون و حقیر شد

باید حسین حسین کنید ای ملائکه
فطرس حسین گفت و پرید و سفیر شد

بی تو خزان تمام دلم را گرفته بود
با نامتان هوا چقدر دلپذیر شد

ای کاش حرف پشت سرم اینچنین شود
این هم جوان سینه زنی بود و پیر شد ...

این رو سیاه را تو بیا و زهیر کن
با یک نگاه عاقبتم را به خیر کن

داود رحیمی


[ یکشنبه 93/2/21 ] [ 11:32 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 22
بازدید دیروز: 110
کل بازدیدها: 1174384